از ’خ ی ل’، مرد متکبر. (منتهی الارب). متکبر. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مرد متکبر و خودپسند. (ناظم الاطباء) : مختال آن است که خود را عظیم داند. (کشف الاسرار ج 2 ص 502). و رجوع به اختیال شود
از ’خ ی ل’، مرد متکبر. (منتهی الارب). متکبر. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مرد متکبر و خودپسند. (ناظم الاطباء) : مختال آن است که خود را عظیم داند. (کشف الاسرار ج 2 ص 502). و رجوع به اختیال شود
شتر نر عقیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مرد که نخل های گشن داده و کشت گشتۀ دست وی خرمای نیکو و زراعت خوب نیارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مردی که دست پروردۀ وی از قبیل گشن دادن خرمابن و کشتن کشت و زراعت، بار و حاصل خوب نیاورد. (ناظم الاطباء)
شتر نر عقیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، مرد که نخل های گشن داده و کشت گشتۀ دست وی خرمای نیکو و زراعت خوب نیارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مردی که دست پروردۀ وی از قبیل گشن دادن خرمابن و کشتن کشت و زراعت، بار و حاصل خوب نیاورد. (ناظم الاطباء)
از ’خ ول’، مردی که عموها و دائی های وی کریم باشند. (ناظم الاطباء) : رجل مخال معم، مرد کریم الاعمام و کریم الاخوال، و بدون ’معم’ مستعمل نشود. (از منتهی الارب) (از محیط المحیط)
از ’خ ول’، مردی که عموها و دائی های وی کریم باشند. (ناظم الاطباء) : رجل مخال معم، مرد کریم الاعمام و کریم الاخوال، و بدون ’معم’ مستعمل نشود. (از منتهی الارب) (از محیط المحیط)
جای بسیار ملخ. زمینی که ملخ در آن بسیار باشد: ارض مدباه، زمین ملخ ناک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دبی، ملخ. مدباه، زمین ملخ ناک. مدبیه، زمینی که ملخ گیاهش خورده بود. (تعلیقات معارف بهاء ولد ص 166)
جای بسیار ملخ. زمینی که ملخ در آن بسیار باشد: ارض مدباه، زمین ملخ ناک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دبی، ملخ. مدباه، زمین ملخ ناک. مدبیه، زمینی که ملخ گیاهش خورده بود. (تعلیقات معارف بهاء ولد ص 166)